تاریخ انتشار : دوشنبه 9 مهر 1403 - 12:39
کد خبر : 4909

فضل‌الله احسانی جانباز ۷۰ درصد

روایت رزمنده جانبازی که از آن دنیا برگشت

روایت رزمنده جانبازی که از آن دنیا برگشت

به گزارش خبرگزاری فارس از سرخه، دفاع مقدس در تاریخ ملت ایران، از دوران تأثیرگذار و فراموش‌نشدنی است. یادکرد خاطرات آن دوران، علاوه بر ارج نهادن به فرهنگ فداکاری و ایثارگری، زمینه‌ساز آشنایی نسل‌های آینده با فرهنگ جهاد و دفاع از حق و تمامیت ارضی ایران است. جانبازان بدون شک افرادی هستند که جسم و

به گزارش خبرگزاری فارس از سرخه، دفاع مقدس در تاریخ ملت ایران، از دوران تأثیرگذار و فراموش‌نشدنی است. یادکرد خاطرات آن دوران، علاوه بر ارج نهادن به فرهنگ فداکاری و ایثارگری، زمینه‌ساز آشنایی نسل‌های آینده با فرهنگ جهاد و دفاع از حق و تمامیت ارضی ایران است.
جانبازان بدون شک افرادی هستند که جسم و روح و روان خود را برای حفاظت از مرز و بوم و ناموس کشور فدا کردند با اینکه روزهای بسیار سخت در انتظار آنها بوده و آسیب‌های ناشی از جنگ همچنان آنها را همراهی می‌کند.

به مناسبت هفته دفاع مقدس، با فضل‌الله احسانی یکی از رزمندگان آن دوران به گفت‌وگو نشستیم تا از نقش‌آفرینی در صحنه‌هاى نظامى و فرهنگى دفاع مقدس برایمان بگوید؛ البته ناگفته نماند که این رزمنده و جانباز دوران دفاع مقدس به علت آسیب شدیدی که در جبهه به سرش وارد شده است، در تکلم و گفتار دچار مشکل شده و در طول مدت مصاحبه خانم صغری احسانی، همسر فداکار این جانباز در انتقال و فهماندن کلام ایشان به ما کمک کردند که از این بانوی گرانقدر قدردانی می‌کنیم.
فارس: لطفاً خودتان را برای مخاطبان ما معرفی کنید.
اینجانب فضل‌الله احسانی جانباز ۷۰ درصد اهل شهرستان سرخه از استان سمنان هستم.
فارس: چه شد که تصمیم گرفتید به جبهه بروید، چند ساله بودید و چه مدت در جبهه حضور داشتید؟
در سال ۱۳۶۲ در سن ۲۱ سالگی به عنوان بسیجی داوطلب برای لبیک به فرمان امام راحل و دفاع از میهن اسلامی عازم جبهه شدم. مدت حضور بنده در جبهه در سال ۱۳۶۲ در ۲ مقطع بوده است؛ مقطع نخست از مردادماه تا آبان‌ماه سال ۱۳۶۲ به مدت چهار ماه و مقطع دوم از بهمن‌ماه تا اسفندماه همان سال به مدت یک ماه بود که به مجروحیت ختم شد.
فارس: دوره آموزشی خود را کجا گذراندید؟
قبل از اعزام به جبهه به مدت ۲ سال در خدمت مقدس سربازی بودم و دوره آموزشی همراه با سربازی را گذرانده‌ام.
فارس: نخستین حضور شما در جبهه‌های جنگ در کدام منطقه بود؟
نخستین حضور من در جبهه به مدت چهار ماه به طول انجامید که در ۲ منطقه جنوب و غرب کشور بوده است.
فارس: شما چندین مرحله و در کدام مناطق جنگی حضور داشتید؟
مقطع نخست حضور بنده در جبهه به مدت ۱۸ روز به‌طور مداوم در خط مقدم جبهه در عملیات والفجر ۳ و ۱۱ روز نیز در عملیات والفجر ۴ سپری شد و بقیه ایام در پشت خط منتظر حضور در عملیات بوده‌ام.

همچنین در مقطع دوم حضور در جبهه‌ که به مدت یک ماه به طول انجامید، در عملیات خیبر حضور داشتم که حین عزیمت به خط مقدم عملیات در پاتک دشمن گرفتار و مجروح شدم.
فارس: آیا خاطره‌ای از روزهای حضور در منطقه جنگی دارید؟
حضور در جبهه همه‌اش خاطره است و تمام لحظات بازی کردن‌ها، عبادت‌ها، شوخی کردن‌ها، در زمانی که عملیات نبود این‌ها همه خاطره است و تک‌تک لحظات حضور در عملیات برایم خاطره است. (البته چون آقای احسانی نمی‌توانستند به‌درستی صحبت کنند، بسیاری از خاطرات را نتوانستند بازگو کنند)
فارس: در چه عملیاتی جانباز شدید؟
در عملیات خیبر از سه ناحیه سر، پهلو و پا مجروح شد، سمت راست سرم کاملا رفته بود و به شکم و پایم هم ترکش اصابت کرده بود؛ مجروحیت به حدی بود که دوستان رزمنده و اطرافیان امیدی به زنده بودن من نداشتند، بعد از مجروحیت برای درمان به بیمارستان نمازی در شهر شیراز اعزام شدم و از مجروحیت تا نخستین هوشیاری من ۱۱ روز طول کشید.
قرآن‌خوانی این جانباز سرافراز را در این فیلم ببینید:
فارس: لطفاً بفرمایید بعد از مجروحیت شما چه اتفاقی افتاد؟
باید بگویم در زمان مجروحیت ۱۶ روز در بیمارستان شیراز، یک ماه در بیمارستان تهران و سه ماه در بیمارستان سمنان بستری بودم.
همانطور که گفتم زمانی که مجروح شدم، ۱۱ روز در کما بودم و بعد از اینکه به هوش آمدم، چون نمی‌توانستم صحبت کنم، تقریباً هویتم تا مدت‌ها برای کسی مشخص نبود. البته خانواده هم از موضوع جانبازی من باخبر نبودند و برادرخانم و پسرعموی من حسین احسانی آن زمان فرمانده سپاه سرخه بود که پیگیر پیدا کردن من شد و توانسته بود، بعد از اینکه از بیمارستان نمازی شیراز به تهران منتقل شدم و هویتم مشخص شده بود، مرا پیدا کرد و به بهانه خرید وسایل پدر و مادرم را به تهران آورد و در راه تهران موضوع جانباز شدن من را به آنها اطلاع داد.
فارس: در طول دوران دفاع مقدس عنایت خدا را در کجا و چگونه دیدید؟
عنایت خداوند را پس از مجروحیتی که برای من اتفاق افتاد، دیدم؛ به طوری که هم‌رزمانم پس از مشاهده وضع بنده به عنوان اینکه شهید شده‌ام، برایم فاتحه خوانده‌ بودند ولی با عنایت و خواست خدا زنده ماندم.
فارس: نقش رزمندگان شهرستان سرخه را در دفاع مقدس از دیدگاه خود چگونه ارزیابی می‌کنید؟
رزمندگان شهرستان سرخه در جبهه و عملیات مختلف حضور پررنگ داشتند، از بسیج عادی گرفته تا مسؤولیت سنگین فرماندهی و راهبری عملیات مختلف‌ برعهده آنها بود.
فارس: در زمان جنگ آیا از فامیل یا افراد خانواده هم کسی به جبهه می‌رفت که شما به رفتن آنها استناد کنید؟
از خانواده، بستگان و اعضای فامیل در جبهه حضور داشتند، من و برادرم محمدرضا با هم به جبهه رفته بودیم که ایشان قبل از مجروحیت من شهید شد و برادر دیگرم مرحوم ابراهیم نیز جانباز دوران انقلاب است، البته برادر همسر و پسر عمویم محمدحسین احسانی هم با فاصله ۶ ماه بعد از شهادت برادرم شهید شد؛ شهید شاخص امسال استان سمنان شهید عباسعلی فیض نیز شوهر خواهرم بود و شوهر خواهر دیگرم هم حسین احسانی هم مجروح دوران جنگ است.
پسر عمه‌هایم شهید ابوالقاسم نجار، شهید حسن لاسجردی هم در دوران دفاع مقدس شهید شدند؛ شهید علی‌اکبر احسانی پسرعمویم و شهید محمدتقی فیض پسر خاله‌ام نیز در زمان جنگ به شهادت رسیدند؛ اما آنها دلیل رفتن من به جبهه نبودند و خود بر اساس تکلیف و لبیک به فرمان امام راحل به جبهه رفتم.
فارس: به عنوان جانباز آیا شده تاکنون جانباز دیگری را ببینید و نگران حال و وضع او شوید؟
بله، با بازدید از آسایشگاه جانبازان در تهران و با دیدن جانبازان قطع نخاعی، شیمیایی، نابینا، دست و پا قطع شده نگران وضع آنها شدم و هنوز هم هستم.
فارس: وقتی که جانباز شدید و دیدید که دیگر مثل گذشته سلامتی ندارید، چه حسی داشتید؟
موج انفجار روی اعصابم تأثیر گذاشته وگاهی وقت‌ها از اینکه نمی‌توانم صحبت کنم و منظور خود را متوجه افراد کنم و حرف‌هایم برایشان قابل فهم نیست، عصبانی و ناراحت می‌شوم و همین امروز هم که نمی‌توانم تمام خاطرات دوران جنگ را به زبان بیاورم، ناراحتم.
فارس: به‌عنوان یک جانباز چه انتظاری از جامعه دارید؟
مردم قدر خون شهیدان را بدانند و پشتیبان ولایت فقیه باشند و با کوچک‌ترین مشکل و بحران به نظام مقدس جمهوری اسلامی پشت نکنند.
فارس: همسر فداکار شما کسی است که کاملاً شما را درک کرده است؛ لطفا اگر مایلید ایشان را به ما معرفی کنید و بفرمایید چند سال است که ازدواج کردید؟
۴۰ سال است که با همسرم خانم صغری احسانی ازدواج کرده‌ام و در طول دوران پس از مجروحیت و جانبازی همواره همراه من بوده و نسبت به مشکلات من صبوری به خرج داده است.
فارس: دوست داریم از چگونگی ازدواجتان هم بدانیم، برایمان توضیح می‌دهید؟
من و همسرم دختر عمو و پسر عمو هستیم، البته من تصمیم داشتم بعد از اینکه از جبهه برگشتم، ازدواج کنم که مجروح شدم و بعد از آن وضع خوبی نداشتم و حتی قدرت تکلم هم نداشتم؛ می‌دانستم که اگر کسی هم بخواهد با من ازدواج کند به‌صورت افتخاری است، یادم هست یک روز صبح زود که برای نماز از خواب بیدار شده بودم، اسم همسرم را برده بودم، البته ناگفته نماند بعد از مجروحیتم بعد از ۶ ماه نخستین حرفی که زده بودم، کلمه «الله اکبر» بود؛ آن روز صبح هم گفتم همین الان برایم خواستگاری کنید، یادم هست مادرم می‌گفت بگذار صبح تا هوا روشن شود و ما این کار را انجام می‌دهیم.
من آن شب در خواب دیده بودم که برای همسرم گل برده بودم و او به من جواب مثبت داده بود؛ بعدها همسرم هم گفت که همین خواب را دیده بود که در محل حسینیه شهدای سرخه برایش گل برده بودم و از او خواستگاری کردم؛ آن موقع همسرم ۱۴ سال بیشتر نداشت که با من ازدواج کرد.
فارس: از کارهای همسر فداکارتان برایمان بگویید.
چون سمت راست بدنم کلاً بی‌حس است، اوایل دستم آویزان بود؛ دستم را با پارچه‌ای به گردنم بسته بودند که آویزان نباشد و به من گفته بودند که همیشه باید از این گردنبند استفاده کنم؛ اما همسرم نگذاشت و آن باند را از دور گردنم گرفت و عصایی هم که با آن راه می‌رفتم هم از من گرفت و به من اعتماد به نفس داد که من می‌توانم مستقل شوم و احساس کردم که فرد سالمی هستم.

اوایل مجروحیتم برای درمان به مدت سه سال به بیمارستان شیراز می‌رفتم و همسرم در این مدت با من بود و بعد از آن گاهی تشنج می‌کردم و بیهوش می‌شدم و حالم بسیار خراب بود که برای درمان پیش دکتر سمیعی رفتم و ایشان گفتند که باید عمل کنم و داخل سرم استخوان مصنوعی قرار گیرد تا اعصابم کمتر تحریک شود؛ همسرم در تمام این مدت پیگیر بود و با دکتر صحبت می‌کرد و در همین سمنان عمل کردم و حساسیتم کمتر شد؛ اما هنوز هم قرص تشنج می‌خورم؛ بعد از آن دوباره به خاطر مجروحیتم کمر و کتفم را عمل کردم و در تمام این مدت همسرم در بیمارستان و خانه از من پرستاری کرده است.
بارها برای سلامتی همه جانبازان و خود به درگاه خداوند طلب سلامتی کردم؛ با توجه به اینکه خیلی دوست دارم که خاطرات قبل از انقلاب و جبهه خود را بیان کنم ولی به دلیل مجروحیت پیش آمده در بیان و گفتار مشکل دارم و برای رفع این مشکل از خداوند منان سلامتی خواسته‌ام.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.